Ahmad Motalaei

سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۵

شعری از احمد شاملو

قناري گفت: کُره‌ي ما
کُره‌ي قفس‌ها با ميله‌هاي زرين و چينه‌دان چيني.

ماهي‌ي سُرخ ِ سفره‌ي ِ هفت‌سين‌اش به محيطي تعبير کرد
که هر بهار
متبلور مي‌شود.

کرکس گفت: سياره‌ي من
سياره‌ي بي‌هم‌تائي که در آن

مرگ
مائده مي‌آفريند.

کوسه گفت: زمين
سفره‌ي برکت‌خيز اقيانوس‌ها.

انسان سخني نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستين‌اش از اشک تر بود.

3 نظر:

  • رمان هنر عروج انسان است . طبعا كساني كه جوامع بشري را خرافه پرست و زبون مي خواهند تا گاو شيرده باقي بماند آرمان خواهي را "جهتگيري سياسي " وانمودمي كنند و هنر آرمان خواه را "هنرآلوده به سياست " مي خوانند. اينان كه اگر چه مدح خودشان را نه آلودگي به سياست بل كه "ستايش حقيقت " به حساب مي آورند، در همان حال برآنند كه هنر را جز خلق زيبائي حتا تا فراسوهاي "زيبائي محض " وظيفه ئي نيست . من هواخواه آن گونه هنرنيستيم و هر چند هميشه اتفاق مي افتد كه در برابر پرده ئي نقاشي تجريدي يا قطعه ئي "شعرمحض فاقدهدف " از ته دل به مهارت و خلاقيت آفريننده اش درود بفرستم ، بي گمان ازاين كه چرا فريادي چنين رسا تنها به نمايش قدرت حنجره پرداخته و كساني چون من نيازمند به همدردي را در برابر خود از ياد برده است دريغ خورده ام .
    -احمد شاملو

    Mahdi Sirat .

    توسط Anonymous ناشناس, در ۱۳۸۵ آبان ۱۰, چهارشنبه ساعت ۲۳:۱۴:۰۰ (‎+۳:۳۰ گرینویچ)  

  • آه اگر آزادی سرودی مي‌خواند
    کوچک
    کوچک‌تر حتا
    از گلوگاه ِيکي پرنده!


    دی ِ۱۳۵۵
    رم
    احمد شاملو

    Mahdi Sirat .

    توسط Anonymous ناشناس, در ۱۳۸۵ آبان ۱۰, چهارشنبه ساعت ۲۳:۱۵:۰۰ (‎+۳:۳۰ گرینویچ)  

  • من این شعر رو بسیار دوست دارم. بسیار زیاد. از میان تمام داستان ها،قصه ی محبوب من،داستان هبوط انسان است. انسان ،به هوای دانایی از میوه ی درخت دانش خورد،و به عریانی ا |ش پی برد و برهنگی خود را پوشاند. رانده شدن سر اغاز همه ی جستجو ها بود،سر اغاز همه ی غربت ها ،و در این میان عشق و استینی که همیشه از اشک تر است.....

    توسط Anonymous ناشناس, در ۱۳۸۵ آبان ۱۷, چهارشنبه ساعت ۲۳:۰۰:۰۰ (‎+۳:۳۰ گرینویچ)  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی


 
Share